دل آدم...چه گرم میشود گاهی ساده...به یک دلخوشی کوچک
به یک احوال پرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه...
به یک تکان سر...یعنی تو را میفهمم...
به یک گوش دادن خالی...بدون داوری...
به یک همراهی شدن کوچک...
به حتی یه همراهی کردن ممتد آرام...
به یک پرسش:روزگارت چگونه است؟
به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان قهوه!
به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنیدن یک"من کنارت هستم"...
به یک هدیه ی بی مناسبت...
به یک"دوستت دارم"بی دلیل...
به یک غافلگیری،به یک خوشحال کردن کوچک...
به یک نگاه...
به یک شاخه گل...
دل آدم گاهی چه شاد است...به یک فهمیده شدن درست...
به یک لبخند!
به یک سلام!
به یک تعریف،به یک تایید،به یک تبریک...!!!
و ما چه بیرحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتنمان را گذاشته ایم کنار تا به یک باره همه ی آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم...؟؟؟
ع:علاقعه
ش:شدید
ق:قلبی
آری.عشق مخفف این سه کلمه است و عشق یعنی:
علاقه ی شدید قلبی
به کسی که از عمق جان اورا دوست دارید.بگذارید عشق خاصیت شما باشد نه رابطه ی خاص شما با کسی.
غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به گل گفت:سلام و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود
دست بیرحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد...
لیک آن خار در آن دست خزید
و گل از مرگ رهید...صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام ... !!!
در کویر سبز عشق
این سخن از من بگیر
مرگ تو مرگ من است
پس تمنا میکنم هرگز نمیر
معلمی در کلاس خود سوالی مطرح کرد.او به شاگردان
گفت:"کسی میتواند بگوید خداوند کجاست؟"
شاگردان مات و مبهوت به یکدیگر چشم دوخته بودند و
جوابی نداشتند که به معلم بدهند.
یکی از شاگردان به نام ویلیام جواب را میدانست ولی
هیچ چیز نگفت.
معلم که میخواست شاگردانش را تشویق به پاسخ دادن
این سوال بکند گفت:"اگر کسی بتواند این سوال را
پاسخ دهد یک هدیه ی زیبا به او میدهم"ولی باز هم کسی
نتوانست پاسخ سوال را بدهد.
ویلیام که متوجه شده بود کسی نمیتواند پاسخ سوال را
بدهد،بلند شد و گفت"من میتوانم پاسخ سوالتان را بدهم؟
معلم گفت"بگو عزیزم تا هدیه ی زیبا را به تو بدهم"
ویلیام گفت"آقای معلم اگر شما به من بگویید
خداوند کجا نیست،دوتا هدیه ی زیبا به شما میدهم"
یادت باشه همیشه
ذره ای حقیقت پشت هر شوخی هست
کمی کنجکاوی پشت همینطوری پرسیدم بود
قدری احساس پشت اصلا به من چه
و مقداری خرد پشت چه میدونم
و اندکی درد پشت اشکال نداره
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
دلت سنگ و دلت سنگ و دلت سنگ
دلم باران دلم نرگس دلم جام
دلت تنها نگاهی ساکت و رام
دلم رسوای شهر و مست و بی تاب
دلت سرگرم بازی شایدم خواب
دلم خون و دلم خون و دلم خون
دلت خوشحال و خندان،شاد و گلگون
دلم را بارش ابری گرفته
دلت را خنده ی سردی گرفته
دلم تنها برایت می تپد باز
دلت"ساکت ترین ها"میشود باز
دلم در انتظار روز دیدار
دلت چون قاب خالی روی دیوار
دلم با خاطراتش شاد و مسرور
دلت اما چنان کر،همچنان کور
دلم با یاد چشمت رفته از دست
دلت اما به این نجوا غریبه است
دلم اما ندارد از تو شکوه
دلت آزاد بوده هرچه کرده...
میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت
میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت
میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید
میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید
تقدیم به تموم دوستای خوبم مخصوصا دخترای گل.
دخترا دســــــت،جیــــــــــغ،هــــــــــورا
بوس بوس بوس
همه تون رو دوست دارم
نه نه نه
عاشقتونم
♠شگفت آور است.تنها آغوش کسی آرامت میکند که به بدترین شکل ممکن تو را رنجانده است.
♠این شب ها من گوشه ی "بالشو" گاز میگیرم که صدای هق هقم از اتاق بیرون نره...
تو گوشه ی "لباشو" گاز بگیر...
♠کنم هرشب دعایی من که از قلبم رود "مهرت"...
ولی آهسته می گویم:
"الهی...
بی اثر باشد...
♠هیچ چیز بیشتر و بدتر از این...
مغز استخوان آدم رو نمیسوزونه که...
اطرافیانت بهت بگن:
اگه...دوستت داشت نمیرفت...!!!
پسری به نامزدش گفت اگه روزی به قلب احتیاج داشته باشیاولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.
تا اینکه روزی اتفاق بدی افتاد.حال دختر خوب نبود.نیاز فوری به پیوند قلب داشت.از پسر هم خبری نبود...دختر باخودش گفت:من که هیچوقت نمیگذاشتم تو قلبت رو به من بدی و بخاطر من خودتو فدا کنی ولی این بود معنی اون حرف هایی که بهم می زدی؟حتی برای دیدنم نیومدی.شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید.
چشمانش را باز کرد.دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت:چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده و شما باید استراحت کنید.در ضمن این نامه برای شماست!!!
دختر نامه را برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد.بازش کرد و درون آن چنین نوشته بود:
سلام عزیزم.الآن که این نامه را میخوانی من در قلب تو زنده هستم.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم پس نیومدم تا بتونم این کار رو انجام بدم.امیدوارم عمل پوند موفقیت آمیز باشه.عاشقتم تا بی نهایت.
دختر نمیتوانست باور کند او این کار را کرده باشد.اون قلبش رو به دختر داده بود.آروم اسم پسر رو صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد و با خودش گفت چرا هیچ وقت حرفاشو باور نکردم...
ϰ-†нêmê§ |