بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی
by : x-themes

دمش گرم...باران را میگویم!

به شانه ام زد و گفت:خسته شدی؟امروز تو استراحت کن.من به جات می بارم...

چهار شنبه 17 مهر 1392 19:2 |- winter girl -|

ما همیشه صداهای بلند را می شنویم!!!

پر رنگ ها را میبینیم!!!

سخت ها را میخواهیم!!!

غافل از اینکه خوب ها آسان می آیند بی رنگ می مانند و بی صدا می روند!!!

چهار شنبه 17 مهر 1392 18:44 |- winter girl -|

باید باشد

کسی که انگیزه ات باشد برای بیدار شدن

باید باشد

کسی که شانه هایش پناه گریه هایت باشد

سه شنبه 16 مهر 1392 13:52 |- winter girl -|

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه ی حسرت زدگی

شعر چشمان تو را میخوانم

چشم تو،چشمه ی شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود

سه شنبه 16 مهر 1392 13:43 |- winter girl -|

تلخی این جدایی رو با گریه بدترش نکن

ما که شکسته دلمون تو دیگه پرپرش نکن

من که دلم خونه ولی دوست ندارم تو بشکنی

فقط بدون هرجای اون دنیا برم تو با منی

چیزی ندارم که بگم غیر از خداحافظ عزیز

اشکای نازنینتو به پای رفتنم نریز

دو شنبه 15 مهر 1392 23:8 |- winter girl -|

خداحافظ اولین پیوند

اولین سوگند

آخرین لبخند

خداحافظ لحظه های ما،نا تموم موندن وعده های ما...

خداحافظ آغوش بی وقفه

دوستت دارم آخرین حرفه

آخرین حرفــــــــــــــــــــه

خداحافظ...

دو شنبه 15 مهر 1392 23:5 |- winter girl -|

اهل هوایی نشدم

"من" شمایی نشدم

اگرچه در قفس ولی

ساکن جایی نشدم

موازی رنگین کمان

پل شدم از یقین به شک

به مرگ و رویا سر زدم

سوار بال شاپرک

مسیر خود طی کردم و

راهی جاده نشدم

مقصد پس پشت سرم ماند و

پیاده نشدم

ردای نور بر تنم

آتش به خاکستر زدم

خورجینم از ترانه پر

خانه به خانه در زدم

شب کوچه گردی کردم و

جهان به دوشه خسته ام

حادثه به حادثه و

انسان به انسان سر زدم

کبوتری بر شانه و

شاخه گل سرخی به لب

رفتم به فتح آفتاب

سوار ارابه ی شب

چهره ی من بر آب و مه

بر سنگ و سایه و چمن

شبیه هیچکس نشد

حتی شبیه خود من

دو شنبه 15 مهر 1392 22:32 |- winter girl -|

سخت است حرفت را نفهمند!

سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند

حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد

وقتی این همه آدم حرفش را نفهمیده اند هیچ،

اشتباهی هم فهمیده اند

شنبه 13 مهر 1392 23:37 |- winter girl -|

در قمار زندگی کارم فقط بازندگیست!

پس بنازم دوست را...تنها دلیل زندگیست

شنبه 13 مهر 1392 23:35 |- winter girl -|

نامت چه بود؟

آدم

فرزند؟

مرا نه مادری نه پدری،بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟

بهشت پاک

محل سکونت؟

زمین خاک

قدت؟

روزی چنان بلند که همسایه ی خدا،

اینک به قدر سایه ی بختم به روی خاک

اعضای خانواده؟

حوای خوب و پاک

قابیل خشمناک

هابیل زیر خاک

روز تولدت؟

روز جمعه،به گمانم روز عشق

رنگت؟

اینک فقط سیاه

ز شرم چنان گناه

چشمت؟

رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان

وزنت؟

نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست

نه آنچنان وزین که نشینم به روی خاک

جنست؟

نیمی مرا ز خاک،نیمی دگر خدا

شغلت؟

در کار کشت امیدم

شاکی تو؟

خدا

نام وکیل تو؟

آن هم خدا

جرمت؟

یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین؟

همین

حکمت؟

تبعید در زمین

همدستت در گناه؟

حوای آشنا

ترسیده ای؟

کمی

ز چه؟

که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟

بلی

که؟

گاهی فقط خدا

دلتنگ گشته ای؟

زیاد

برای که؟

تنها خدا

آورده ای سند؟

بلی

چه؟

دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟

بلی

چه کسی؟

تنها کسم خدا

در آخرین دفاع؟

میخوانمش چنان که اجابت کند دعا...

شنبه 13 مهر 1392 23:20 |- winter girl -|

یه وقتایی که دلت گرفته؛

بغض داری،

آروم نیستی!

دلت براش تنگ شده...

حوصله ی هیچ کس رو نداری!

به یاد لحظه ای بیوفت که:

اون همه بی قراری های تو رو دید

اما...

چشماش رو بست و رفت...!!!

شنبه 13 مهر 1392 23:16 |- winter girl -|

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آنه نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان

که دل اهل نظر برد که سریست خدایی

شنبه 13 مهر 1392 22:47 |- winter girl -|

اگر آمدی و ندیدی مرا

من آنجا؛پشت خم کوچه ها

همانجا که یک روز دیدم تو را

تو خندیدی و من دلم بی هوا

به خود لرزشی کرد و انگار ریخت

فرو رفت تا آخر قصه ها

اگر آمدی و ندیدی مرا

بخند و مرا یاد کن بی هوا

بگو "آمد و رفت"

یادش به خیر...

که قلبش اینجاست...همین گوشه ها

شنبه 13 مهر 1392 22:37 |- winter girl -|

آهنگی که روز قبل کنکور گوش می دادم:

بیخیال فردااا،بیخیال فردااا...

آهنگی که بعد از آزمون گوش می دادم:

مخور غم گذشته

گذشته ها گذشته

هرگز به غصه خوردن

گذشته بر نگشته

یک شنبه 7 مهر 1392 22:37 |- winter girl -|

آنگکه میرود فقط میرود

ولی آنکه می ماند درد میکشد

غصه میخورد،بغض میکند

اشک میریزد و تمام اینها

روحش را به آتش میکشد

و در انتظار بازگشت کسی

که هرگز بازنخواهد گشت

آرام آرام خاکستر میشود...

آری،این است خاصیت عشق یک طرفه...

یک شنبه 7 مهر 1392 14:34 |- winter girl -|

ریاضی 1...

ریاضی 2...

ریاضی بشقاب پرنده

ریاضی چرا نمیخنده؟

انتگرال یگانه...

انتگرال دوگانه...

انتگرال سه گانه...

حالا دسسسسسسسسسسسس دسسسس...

انتگرال دست توابع رقص...حالا برعکس

توابع دست انتگرال رقص...اون سینوس

کوسینوسا که دس نمیزنن ایشاالله برن زیر

رادیکال...

.

.

.

.

.

اثرات زیاد درس خوندنه.شما زیاد جدی نگیر :((=!!

یک شنبه 7 مهر 1392 14:5 |- winter girl -|

خسته ام...

از صبوری خسته ام...

از اشک هایی که قاه قاه خنده شد...

از حرف هایی که زنده به گور شد در گورستان دلم

شنبه 6 مهر 1392 23:34 |- winter girl -|

از خدا پرسیدم:خدایا!چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟

خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر؛با اعتماد،

زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را

نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز.شک هایت را باور نکن و

هیچگاه به باور هایت شک نکن.

"زندگی شگفت انگیز است،فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید"

شنبه 6 مهر 1392 22:54 |- winter girl -|

اولین بار بود که از سیگار متنفر شدم

وقتی لبانت بوی سیگار می داد

و من میدانستم که تو سیگار نمیکشی...!

شنبه 6 مهر 1392 13:48 |- winter girl -|

تو را به دادگاه خواهند کشید،شاید به حبس ابد محکوم شوی

جزئیات جنایتت معلوم نیست،اما اثر انگشت تو را روی

قلب شکسته ام یافته اند

جمعه 5 مهر 1392 9:59 |- winter girl -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد