اهل هوایی نشدم
"من" شمایی نشدم
اگرچه در قفس ولی
ساکن جایی نشدم
موازی رنگین کمان
پل شدم از یقین به شک
به مرگ و رویا سر زدم
سوار بال شاپرک
مسیر خود طی کردم و
راهی جاده نشدم
مقصد پس پشت سرم ماند و
پیاده نشدم
ردای نور بر تنم
آتش به خاکستر زدم
خورجینم از ترانه پر
خانه به خانه در زدم
شب کوچه گردی کردم و
جهان به دوشه خسته ام
حادثه به حادثه و
انسان به انسان سر زدم
کبوتری بر شانه و
شاخه گل سرخی به لب
رفتم به فتح آفتاب
سوار ارابه ی شب
چهره ی من بر آب و مه
بر سنگ و سایه و چمن
شبیه هیچکس نشد
حتی شبیه خود من
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |