بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی
by : x-themes

درد رو از هر طرف بخونی میشه درد

درمان رو از آخر بخونی میشه نامرد

پس یادمون باشه واسه دردمون به هر درمانی تن ندیم

 

شنبه 27 مهر 1392 23:5 |- winter girl -|

بسلامتی اون دختر و پسری که

هرشب به هم اس ام اس میدادن:

ای کاش الآن پیشم بودی

ولی هیچ موقع به هم نرسیدن

جمعه 26 مهر 1392 20:54 |- winter girl -|

همیشه منتظر کسی باش

که اگه

حتی در ساده ترین لباس بودی

حاضر باشه تو رو

به همه دنیا نشون بده

و بگه که:

این دنیای منه

جمعه 26 مهر 1392 20:39 |- winter girl -|

زندگی دفتری از خاطره هاست

یک نفر در دل شب

یک نفر در دل خاک

یک نفر همدم خوشبختی هاست

یک نفر همسفر سختی هاست

جمعه 26 مهر 1392 20:21 |- winter girl -|

از هیچی نترس...

فقط از این بترس که وقتی ناراحتم میکنی،

یکی پیدا شه که آرومم کنه!!!

سه شنبه 23 مهر 1392 15:19 |- winter girl -|

اگه روزی فکر کردی نبودن کسی بهتر از بودنشه

چشماتو ببند و نبینش

اگه چشمات خیس شدن

بدون هنوز دوسش داری

پس رهاش نکن

سه شنبه 23 مهر 1392 15:6 |- winter girl -|

میخندم...

خنده ای از عمق جان

خنده ای از صمیم دل...

به کوری چشمان آن دشمن خسیسی که نتوانست لبخندم را ببیند...

به کوری چشم دشمن...

 

یک شنبه 21 مهر 1392 14:19 |- winter girl -|

میروم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچنان که تار و پود قلب من از هم گسست

میروم با زخم هایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمد،آشیانم را شکست

میروم اما نگویی بی وفا بود و نماند

از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است

راستی،یادت بماند از نگاه چشم تو

تاول غربت به روی باغ احساسم نشست

طرح ویران کردنم اما عجیب و ساده بود

روی جلد خاطراتم دست طوفان نقش بست

 

یک شنبه 21 مهر 1392 14:11 |- winter girl -|

من و تو خیلی کار ها به دنیا بدهکاریم...

مثل...یک عکس دو نفره

چرخ زدن بی دلیل در خیابان

نوشیدن یک فنجان قهوه ی تلخ اما گرم در یک روز سرد زمستانی

ببین من و تو هنوز خیلی کار داریم...

من و تو حتی خاطره ی آشناییمان را به دنیا بدهکاریم

یک شنبه 21 مهر 1392 13:22 |- winter girl -|

آدمک آخر دنیاست بخند

آدمک مرگ همینجاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

بخدا مثل تو تنهاست بخند

شنبه 20 مهر 1392 22:13 |- winter girl -|

دمش گرم...باران را میگویم!

به شانه ام زد و گفت:خسته شدی؟امروز تو استراحت کن.من به جات می بارم...

چهار شنبه 17 مهر 1392 19:2 |- winter girl -|

ما همیشه صداهای بلند را می شنویم!!!

پر رنگ ها را میبینیم!!!

سخت ها را میخواهیم!!!

غافل از اینکه خوب ها آسان می آیند بی رنگ می مانند و بی صدا می روند!!!

چهار شنبه 17 مهر 1392 18:44 |- winter girl -|

باید باشد

کسی که انگیزه ات باشد برای بیدار شدن

باید باشد

کسی که شانه هایش پناه گریه هایت باشد

سه شنبه 16 مهر 1392 13:52 |- winter girl -|

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه ی حسرت زدگی

شعر چشمان تو را میخوانم

چشم تو،چشمه ی شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود

سه شنبه 16 مهر 1392 13:43 |- winter girl -|

تلخی این جدایی رو با گریه بدترش نکن

ما که شکسته دلمون تو دیگه پرپرش نکن

من که دلم خونه ولی دوست ندارم تو بشکنی

فقط بدون هرجای اون دنیا برم تو با منی

چیزی ندارم که بگم غیر از خداحافظ عزیز

اشکای نازنینتو به پای رفتنم نریز

دو شنبه 15 مهر 1392 23:8 |- winter girl -|

خداحافظ اولین پیوند

اولین سوگند

آخرین لبخند

خداحافظ لحظه های ما،نا تموم موندن وعده های ما...

خداحافظ آغوش بی وقفه

دوستت دارم آخرین حرفه

آخرین حرفــــــــــــــــــــه

خداحافظ...

دو شنبه 15 مهر 1392 23:5 |- winter girl -|

اهل هوایی نشدم

"من" شمایی نشدم

اگرچه در قفس ولی

ساکن جایی نشدم

موازی رنگین کمان

پل شدم از یقین به شک

به مرگ و رویا سر زدم

سوار بال شاپرک

مسیر خود طی کردم و

راهی جاده نشدم

مقصد پس پشت سرم ماند و

پیاده نشدم

ردای نور بر تنم

آتش به خاکستر زدم

خورجینم از ترانه پر

خانه به خانه در زدم

شب کوچه گردی کردم و

جهان به دوشه خسته ام

حادثه به حادثه و

انسان به انسان سر زدم

کبوتری بر شانه و

شاخه گل سرخی به لب

رفتم به فتح آفتاب

سوار ارابه ی شب

چهره ی من بر آب و مه

بر سنگ و سایه و چمن

شبیه هیچکس نشد

حتی شبیه خود من

دو شنبه 15 مهر 1392 22:32 |- winter girl -|

سخت است حرفت را نفهمند!

سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند

حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد

وقتی این همه آدم حرفش را نفهمیده اند هیچ،

اشتباهی هم فهمیده اند

شنبه 13 مهر 1392 23:37 |- winter girl -|

در قمار زندگی کارم فقط بازندگیست!

پس بنازم دوست را...تنها دلیل زندگیست

شنبه 13 مهر 1392 23:35 |- winter girl -|

نامت چه بود؟

آدم

فرزند؟

مرا نه مادری نه پدری،بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟

بهشت پاک

محل سکونت؟

زمین خاک

قدت؟

روزی چنان بلند که همسایه ی خدا،

اینک به قدر سایه ی بختم به روی خاک

اعضای خانواده؟

حوای خوب و پاک

قابیل خشمناک

هابیل زیر خاک

روز تولدت؟

روز جمعه،به گمانم روز عشق

رنگت؟

اینک فقط سیاه

ز شرم چنان گناه

چشمت؟

رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان

وزنت؟

نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست

نه آنچنان وزین که نشینم به روی خاک

جنست؟

نیمی مرا ز خاک،نیمی دگر خدا

شغلت؟

در کار کشت امیدم

شاکی تو؟

خدا

نام وکیل تو؟

آن هم خدا

جرمت؟

یک سیب از درخت وسوسه

تنها همین؟

همین

حکمت؟

تبعید در زمین

همدستت در گناه؟

حوای آشنا

ترسیده ای؟

کمی

ز چه؟

که شوم اسیر خاک

آیا کسی به ملاقاتت آمده؟

بلی

که؟

گاهی فقط خدا

دلتنگ گشته ای؟

زیاد

برای که؟

تنها خدا

آورده ای سند؟

بلی

چه؟

دو قطره اشک

داری تو ضامنی؟

بلی

چه کسی؟

تنها کسم خدا

در آخرین دفاع؟

میخوانمش چنان که اجابت کند دعا...

شنبه 13 مهر 1392 23:20 |- winter girl -|

یه وقتایی که دلت گرفته؛

بغض داری،

آروم نیستی!

دلت براش تنگ شده...

حوصله ی هیچ کس رو نداری!

به یاد لحظه ای بیوفت که:

اون همه بی قراری های تو رو دید

اما...

چشماش رو بست و رفت...!!!

شنبه 13 مهر 1392 23:16 |- winter girl -|

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آنه نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان

که دل اهل نظر برد که سریست خدایی

شنبه 13 مهر 1392 22:47 |- winter girl -|

اگر آمدی و ندیدی مرا

من آنجا؛پشت خم کوچه ها

همانجا که یک روز دیدم تو را

تو خندیدی و من دلم بی هوا

به خود لرزشی کرد و انگار ریخت

فرو رفت تا آخر قصه ها

اگر آمدی و ندیدی مرا

بخند و مرا یاد کن بی هوا

بگو "آمد و رفت"

یادش به خیر...

که قلبش اینجاست...همین گوشه ها

شنبه 13 مهر 1392 22:37 |- winter girl -|

آهنگی که روز قبل کنکور گوش می دادم:

بیخیال فردااا،بیخیال فردااا...

آهنگی که بعد از آزمون گوش می دادم:

مخور غم گذشته

گذشته ها گذشته

هرگز به غصه خوردن

گذشته بر نگشته

یک شنبه 7 مهر 1392 22:37 |- winter girl -|

آنگکه میرود فقط میرود

ولی آنکه می ماند درد میکشد

غصه میخورد،بغض میکند

اشک میریزد و تمام اینها

روحش را به آتش میکشد

و در انتظار بازگشت کسی

که هرگز بازنخواهد گشت

آرام آرام خاکستر میشود...

آری،این است خاصیت عشق یک طرفه...

یک شنبه 7 مهر 1392 14:34 |- winter girl -|

ریاضی 1...

ریاضی 2...

ریاضی بشقاب پرنده

ریاضی چرا نمیخنده؟

انتگرال یگانه...

انتگرال دوگانه...

انتگرال سه گانه...

حالا دسسسسسسسسسسسس دسسسس...

انتگرال دست توابع رقص...حالا برعکس

توابع دست انتگرال رقص...اون سینوس

کوسینوسا که دس نمیزنن ایشاالله برن زیر

رادیکال...

.

.

.

.

.

اثرات زیاد درس خوندنه.شما زیاد جدی نگیر :((=!!

یک شنبه 7 مهر 1392 14:5 |- winter girl -|

خسته ام...

از صبوری خسته ام...

از اشک هایی که قاه قاه خنده شد...

از حرف هایی که زنده به گور شد در گورستان دلم

شنبه 6 مهر 1392 23:34 |- winter girl -|

از خدا پرسیدم:خدایا!چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟

خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر؛با اعتماد،

زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را

نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز.شک هایت را باور نکن و

هیچگاه به باور هایت شک نکن.

"زندگی شگفت انگیز است،فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید"

شنبه 6 مهر 1392 22:54 |- winter girl -|

اولین بار بود که از سیگار متنفر شدم

وقتی لبانت بوی سیگار می داد

و من میدانستم که تو سیگار نمیکشی...!

شنبه 6 مهر 1392 13:48 |- winter girl -|

تو را به دادگاه خواهند کشید،شاید به حبس ابد محکوم شوی

جزئیات جنایتت معلوم نیست،اما اثر انگشت تو را روی

قلب شکسته ام یافته اند

جمعه 5 مهر 1392 9:59 |- winter girl -|

وقتی قلبم رو شکستی حس کردم بیشتر دوستت دارم

چون حالا دلم چندین تیکه داشت که هر کدوم جداگونه دوستت داشت

 

کاش همان طور که از شکستن تکه ای شیشه برمیگردی و نگاهش میکنی

وقتی دل مرا شکاندی1بار برمیگشتی،فقط نیم نگاهی میکردی

جمعه 5 مهر 1392 9:52 |- winter girl -|

شیشـه ای میشکنـد...

یکـ نفـر میپرسـد:کهـ چـرا شیشـه شکستـــ ؟!!!

آنـ یکـی میگویـد:شایـد اینـ رفـع بلاستـــ ...

دلــ منـ سختـ شکستـــ هیچـــکســـ هیــچ نگفتـــ

از خـــودمــ میپرســـمــ:

ارزشــ قلبــ منــ از شیشــه ی یکــ پنجــره هــمــ کمتــر بـــود؟؟؟

پنج شنبه 4 مهر 1392 16:0 |- winter girl -|

یک سری از حرف ها را نمیتوان فراموش کرد!

به هیچ نحوی...

گاه گاهی در ذهن مرور میشوند

اما هر بار

تمام وجود انسان را پر میکند...

از "نفرت" !

چیز بدی ست

اما به آدم یادآور میشوند...

بعضی چیزها فراموش نشدنی اند...

پنج شنبه 4 مهر 1392 15:48 |- winter girl -|

بی انصاف!

لای انگشتانم را باید دستان تو پر میکرد

نه سیگار!!!

پنج شنبه 4 مهر 1392 15:44 |- winter girl -|

ترجیح میدهم همه را غریبه صدا کنم!

تا وقتی از پشت خنجر میزنند...

با خودم بگویم.........

بی خیال........!

از غریبه بیش از این انتظاری نیست...!

پنج شنبه 4 مهر 1392 15:35 |- winter girl -|

سعی کن بخاطر کسی که دوستش داری غرورت را از دست بدهی

ولی...

مراقب باش بخاطر غرورت کسی که دوستش داری را از دست ندهی

سه شنبه 2 مهر 1392 17:36 |- winter girl -|

منو به حال من رها نکن

تو هم به مرز این جنون برس

اگه هنوزم عاشق منی

خودت به داد هردومون برس

من از تصور نبودنت

رو شونه ی تو گریه میکنم

منی که دل بریدم از همه

ببین برای تو چه میکنم

تمام عمر رد شدم ازت

ببین کجا شدم اسیر تو

به پشت سر نگاه نمیکنم

که برنگردم از مسیر تو

به حد مرگ میپرستمت

ولی برای عشق تو کمه

خودت به من بگو بهشت تو کجای این همه جهنمه؟

دو شنبه 1 مهر 1392 22:16 |- winter girl -|

دلتنگی یعنی اینکه بشینی با یادش به خاطراتش فکر کنی...

اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت

ولی چند لحظه بعد...

شروع اشک های لعنتی

دو شنبه 1 مهر 1392 22:7 |- winter girl -|

دو شنبه 1 مهر 1392 22:2 |- winter girl -|

تو مرا میفهمی

من تو را میخواهم

و همین ساده ترین قصه یک انسان است

تو مرا میخوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم

و تو هم میدانی

تا ابد در دل من میمانی

دو شنبه 1 مهر 1392 21:36 |- winter girl -|

ϰ-†нêmê§