درد رو از هر طرف بخونی میشه درد
درمان رو از آخر بخونی میشه نامرد
پس یادمون باشه واسه دردمون به هر درمانی تن ندیم
بسلامتی اون دختر و پسری که
هرشب به هم اس ام اس میدادن:
ای کاش الآن پیشم بودی
ولی هیچ موقع به هم نرسیدن
همیشه منتظر کسی باش
که اگه
حتی در ساده ترین لباس بودی
حاضر باشه تو رو
به همه دنیا نشون بده
و بگه که:
این دنیای منه
زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب
یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست
یک نفر همسفر سختی هاست
اگه روزی فکر کردی نبودن کسی بهتر از بودنشه
چشماتو ببند و نبینش
اگه چشمات خیس شدن
بدون هنوز دوسش داری
پس رهاش نکن
میخندم...
خنده ای از عمق جان
خنده ای از صمیم دل...
به کوری چشمان آن دشمن خسیسی که نتوانست لبخندم را ببیند...
به کوری چشم دشمن...
میروم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچنان که تار و پود قلب من از هم گسست
میروم با زخم هایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمد،آشیانم را شکست
میروم اما نگویی بی وفا بود و نماند
از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است
راستی،یادت بماند از نگاه چشم تو
تاول غربت به روی باغ احساسم نشست
طرح ویران کردنم اما عجیب و ساده بود
روی جلد خاطراتم دست طوفان نقش بست
من و تو خیلی کار ها به دنیا بدهکاریم...
مثل...یک عکس دو نفره
چرخ زدن بی دلیل در خیابان
نوشیدن یک فنجان قهوه ی تلخ اما گرم در یک روز سرد زمستانی
ببین من و تو هنوز خیلی کار داریم...
من و تو حتی خاطره ی آشناییمان را به دنیا بدهکاریم
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همینجاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
بخدا مثل تو تنهاست بخند
ما همیشه صداهای بلند را می شنویم!!!
پر رنگ ها را میبینیم!!!
سخت ها را میخواهیم!!!
غافل از اینکه خوب ها آسان می آیند بی رنگ می مانند و بی صدا می روند!!!
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه ی حسرت زدگی
شعر چشمان تو را میخوانم
چشم تو،چشمه ی شوق
چشم تو ژرف ترین راز وجود
تلخی این جدایی رو با گریه بدترش نکن
ما که شکسته دلمون تو دیگه پرپرش نکن
من که دلم خونه ولی دوست ندارم تو بشکنی
فقط بدون هرجای اون دنیا برم تو با منی
چیزی ندارم که بگم غیر از خداحافظ عزیز
اشکای نازنینتو به پای رفتنم نریز
خداحافظ اولین پیوند
اولین سوگند
آخرین لبخند
خداحافظ لحظه های ما،نا تموم موندن وعده های ما...
خداحافظ آغوش بی وقفه
دوستت دارم آخرین حرفه
آخرین حرفــــــــــــــــــــه
خداحافظ...
اهل هوایی نشدم
"من" شمایی نشدم
اگرچه در قفس ولی
ساکن جایی نشدم
موازی رنگین کمان
پل شدم از یقین به شک
به مرگ و رویا سر زدم
سوار بال شاپرک
مسیر خود طی کردم و
راهی جاده نشدم
مقصد پس پشت سرم ماند و
پیاده نشدم
ردای نور بر تنم
آتش به خاکستر زدم
خورجینم از ترانه پر
خانه به خانه در زدم
شب کوچه گردی کردم و
جهان به دوشه خسته ام
حادثه به حادثه و
انسان به انسان سر زدم
کبوتری بر شانه و
شاخه گل سرخی به لب
رفتم به فتح آفتاب
سوار ارابه ی شب
چهره ی من بر آب و مه
بر سنگ و سایه و چمن
شبیه هیچکس نشد
حتی شبیه خود من
سخت است حرفت را نفهمند!
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند
حالا میفهمم که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند
نامت چه بود؟
آدم
فرزند؟
مرا نه مادری نه پدری،بنویس اولین یتیم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاک
محل سکونت؟
زمین خاک
قدت؟
روزی چنان بلند که همسایه ی خدا،
اینک به قدر سایه ی بختم به روی خاک
اعضای خانواده؟
حوای خوب و پاک
قابیل خشمناک
هابیل زیر خاک
روز تولدت؟
روز جمعه،به گمانم روز عشق
رنگت؟
اینک فقط سیاه
ز شرم چنان گناه
چشمت؟
رنگی به رنگ بارش باران که ببارد ز آسمان
وزنت؟
نه آنچنان سبک که پرم در هوای دوست
نه آنچنان وزین که نشینم به روی خاک
جنست؟
نیمی مرا ز خاک،نیمی دگر خدا
شغلت؟
در کار کشت امیدم
شاکی تو؟
خدا
نام وکیل تو؟
آن هم خدا
جرمت؟
یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین؟
همین
حکمت؟
تبعید در زمین
همدستت در گناه؟
حوای آشنا
ترسیده ای؟
کمی
ز چه؟
که شوم اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده؟
بلی
که؟
گاهی فقط خدا
دلتنگ گشته ای؟
زیاد
برای که؟
تنها خدا
آورده ای سند؟
بلی
چه؟
دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟
بلی
چه کسی؟
تنها کسم خدا
در آخرین دفاع؟
میخوانمش چنان که اجابت کند دعا...
یه وقتایی که دلت گرفته؛
بغض داری،
آروم نیستی!
دلت براش تنگ شده...
حوصله ی هیچ کس رو نداری!
به یاد لحظه ای بیوفت که:
اون همه بی قراری های تو رو دید
اما...
چشماش رو بست و رفت...!!!
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو بستم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آنه نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
اگر آمدی و ندیدی مرا
من آنجا؛پشت خم کوچه ها
همانجا که یک روز دیدم تو را
تو خندیدی و من دلم بی هوا
به خود لرزشی کرد و انگار ریخت
فرو رفت تا آخر قصه ها
اگر آمدی و ندیدی مرا
بخند و مرا یاد کن بی هوا
بگو "آمد و رفت"
یادش به خیر...
که قلبش اینجاست...همین گوشه ها
آهنگی که روز قبل کنکور گوش می دادم:
بیخیال فردااا،بیخیال فردااا...
آهنگی که بعد از آزمون گوش می دادم:
مخور غم گذشته
گذشته ها گذشته
هرگز به غصه خوردن
گذشته بر نگشته
آنگکه میرود فقط میرود
ولی آنکه می ماند درد میکشد
غصه میخورد،بغض میکند
اشک میریزد و تمام اینها
روحش را به آتش میکشد
و در انتظار بازگشت کسی
که هرگز بازنخواهد گشت
آرام آرام خاکستر میشود...
آری،این است خاصیت عشق یک طرفه...
ریاضی 1...
ریاضی 2...
ریاضی بشقاب پرنده
ریاضی چرا نمیخنده؟
انتگرال یگانه...
انتگرال دوگانه...
انتگرال سه گانه...
حالا دسسسسسسسسسسسس دسسسس...
انتگرال دست توابع رقص...حالا برعکس
توابع دست انتگرال رقص...اون سینوس
کوسینوسا که دس نمیزنن ایشاالله برن زیر
رادیکال...
.
.
.
.
.
اثرات زیاد درس خوندنه.شما زیاد جدی نگیر :((=!!
خسته ام...
از صبوری خسته ام...
از اشک هایی که قاه قاه خنده شد...
از حرف هایی که زنده به گور شد در گورستان دلم
از خدا پرسیدم:خدایا!چطور میتوان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر؛با اعتماد،
زمان حال ات را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را
نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز.شک هایت را باور نکن و
هیچگاه به باور هایت شک نکن.
"زندگی شگفت انگیز است،فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید"
اولین بار بود که از سیگار متنفر شدم
وقتی لبانت بوی سیگار می داد
و من میدانستم که تو سیگار نمیکشی...!
تو را به دادگاه خواهند کشید،شاید به حبس ابد محکوم شوی
جزئیات جنایتت معلوم نیست،اما اثر انگشت تو را روی
قلب شکسته ام یافته اند
وقتی قلبم رو شکستی حس کردم بیشتر دوستت دارم
چون حالا دلم چندین تیکه داشت که هر کدوم جداگونه دوستت داشت
کاش همان طور که از شکستن تکه ای شیشه برمیگردی و نگاهش میکنی
وقتی دل مرا شکاندی1بار برمیگشتی،فقط نیم نگاهی میکردی
شیشـه ای میشکنـد...
یکـ نفـر میپرسـد:کهـ چـرا شیشـه شکستـــ ؟!!!
آنـ یکـی میگویـد:شایـد اینـ رفـع بلاستـــ ...
دلــ منـ سختـ شکستـــ هیچـــکســـ هیــچ نگفتـــ
از خـــودمــ میپرســـمــ:
ارزشــ قلبــ منــ از شیشــه ی یکــ پنجــره هــمــ کمتــر بـــود؟؟؟
یک سری از حرف ها را نمیتوان فراموش کرد!
به هیچ نحوی...
گاه گاهی در ذهن مرور میشوند
اما هر بار
تمام وجود انسان را پر میکند...
از "نفرت" !
چیز بدی ست
اما به آدم یادآور میشوند...
بعضی چیزها فراموش نشدنی اند...
ترجیح میدهم همه را غریبه صدا کنم!
تا وقتی از پشت خنجر میزنند...
با خودم بگویم.........
بی خیال........!
از غریبه بیش از این انتظاری نیست...!
سعی کن بخاطر کسی که دوستش داری غرورت را از دست بدهی
ولی...
مراقب باش بخاطر غرورت کسی که دوستش داری را از دست ندهی
منو به حال من رها نکن
تو هم به مرز این جنون برس
اگه هنوزم عاشق منی
خودت به داد هردومون برس
من از تصور نبودنت
رو شونه ی تو گریه میکنم
منی که دل بریدم از همه
ببین برای تو چه میکنم
تمام عمر رد شدم ازت
ببین کجا شدم اسیر تو
به پشت سر نگاه نمیکنم
که برنگردم از مسیر تو
به حد مرگ میپرستمت
ولی برای عشق تو کمه
خودت به من بگو بهشت تو کجای این همه جهنمه؟
دلتنگی یعنی اینکه بشینی با یادش به خاطراتش فکر کنی...
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت
ولی چند لحظه بعد...
شروع اشک های لعنتی
تو مرا میفهمی
من تو را میخواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا میخوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم
و تو هم میدانی
تا ابد در دل من میمانی
ϰ-†нêmê§ |